Telegram Group Search
-وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ-
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
هرکی که غصه دِره
یا گرهی تو کارشه
مِره تو صحنِ آقا
حال و هواشِ صِفا مِده
|جنونِ‌ یک‌نویسنده|
هرکی که غصه دِره یا گرهی تو کارشه مِره تو صحنِ آقا حال و هواشِ صِفا مِده
این نماهنگ را یکی دو روز قبل در تلویزیون دیدم. از آن موقع تا حالا با مامان کلی نگاهش کردم، فرستادم برای بابا، برای دخترخاله‌م، حالا هم نماهنگ دارد دست به دست می‌شود تا برسد به دست هرکس که باید.
من خیلی وقت است که مشهد نرفته‌ام و این خیلی وقت، آن‌قدر طولانی و دراز است که خجالت می‌کشم بنویسمش. راستش من زیادی به این‌که حتما امام باید کسی را بطلبد تا او به زیارتش برود اعتقادی ندارم. فکر می‌کنم زیارت رفتن فقط اراده‌ی سفر رفتن می‌خواهد، هماهنگ کردن بلیط و اقامتگاه و بعد جمع‌وجور کردن چمدان. یعنی می‌گویم خب اگر کسی دلش بخواهد، می‌رود دیگر! کافیست که اراده کند.
قرار بود پنج‌سال قبل، بعد کنکورم دسته‌جمعی برویم مشهد. نذرِ عزیزم بود برای من! کرونا آمد و مشهدِ من به کلی حسرت شد رفت و نشست گوشه‌ی اتاق کنار باقی حسرت‌هایی که کرونا به دلم گذاشته بود. حالا بعد چهارسال، عزیزم نذرِ من را با نخ‌های خیاطی‌اش دوخت به نذرِ فاطمه که امسال کنکور دارد. مدت‌هاست برای مشهدی که قرار بود بلافاصله بعد کنکور خواهرم برویم برنامه می‌ریختیم، حتی دختر چهارساله‌ی دخترخاله‌م چمدان کوچکش را هم بسته و گذاشته کنار در اتاقش! مامان همیشه می‌گوید پیشاپیش برای اتفاق‌ها ذوق نکنید، خب ما ذوق کردیم و هی توی دلمان گوش شیطان کر گفتیم. کنکور خواهرم عقب افتاد. فعلا که مشهدمان رو هواست چون کنکور خواهرم رو هواست و هر آن ممکن است دوباره همه‌چیز تغییر کند.
من بچه که بودم امام‌رضا را زیادی دوست داشتم. بزرگ که شدم انگار یادم رفت من دوستی توی مشهد جا گذاشته‌ام. حرف مشهد که می‌شد پیش خودم فکر می‌کردم چرا دیگر دلم برای امام‌رضا تنگ نمی‌شود؟ اصلا دل بقیه چجوری تنگ می‌شود؟ برای خود امام‌رضا دل‌تنگ می‌شوند؟ یا برای حرم؟ یا برای کبوترها؟ برای چی و چجوری دل‌تنگ می‌شوند؟ در این یکی دو روز نماهنگ را چندبار نگاه کرده‌ام، راستش را بگویم و خجالتم را اگر بتوانم قورت بدهم، یک‌چیزی توی قلبم بدجوری تکان می‌خورد، انگار مثلا جلوی رگی که باید خونِ دل‌تنگی تویش جاری باشد مدت‌ها بسته بوده و حالا یک‌دفعه‌ای باز شده است. دلم می‌خواهد مثل مشهدی‌ها، صبح که از خانه بیرون می‌روم رو کنم سمت حرم به امام‌رضا سلام کنم، غروب هم بروم حرم نماز بخوانم بعدش بروم دنبال بقیه‌ی کارهام. دوست دارم هروقت دلم گرفت به این فکر نکنم که خب کجا بروم گریه بکنم؟ بروم در آغوش کی جا بگیرم سر بگذارم روی شانه‌هاش هق‌هق کنم؟ یا اصلا وقتی خیلی خوش‌حالم کجا بروم شیرینی پخش کنم؟ حتما مشهدی‌ها هیچ‌وقت احساس تنهایی نمی‌کنند، هرچی می‌شود می‌روند حرم پیش امام‌رضا. دلشان که می‌گیرد، غصه‌دار که می‌شوند، تنهایی که خراب می‌شود روی سرشان، وقتی گیج و گم می‌شوند، یا اصلا وقتی از خوشی می‌خواهند بروند یک‌جا گریه کنند، حتما همه‌ی این وقت‌ها می‌روند حرم دیگر، کی از امام‌رضا بهتر؟
خوبم شد! این نماهنگ خیلی به کارم آمد! اگر جلوی این رگِ بسته‌شده هیچ‌وقت باز نمی‌شد روسیاه می‌شدم. خوبم شد که حالا دلم شده کفتری که جلدِ حرمِ امام‌رضاست. دخترخاله‌م گفت زهرا وقتی این‌طوری بی‌تاب امام‌رضا بشی یعنی خودش صدات کرده‌ها! من توی دلم پرسیدم یعنی دارد می‌گوید بالاخره طلبیدمت دخترجان؟
#حکایت_عکاسی
•دانشگاه‌تهران، بازه‌ی زمانی ۷صبح تا ۸ونیم.
-مراسم تشییع شهدا
اسم هرکسی که می‌آید بدون بررسی همه‌ی ابعاد یک ماجرا نظری می‌دهد و می‌رود را نمی‌شود گذاشت تحلیل‌گر، و اسم هرکسی که می‌آید نقدی بدون درنظر گرفتن همه‌ی جنبه‌ها به شکل واضح و بدون بررسی می‌کند و می‌رود را نمی‌شود گذاشت منتقد.
تحلیل‌گر، منتقد، گزارش‌گر، خبرنگار، کسی که تولید متحوا می‌کند، کسی که اصلا یک کلمه حرف می‌زند، همه‌ی این‌ها وقتی معتبرند که در عین اشراف به مسائل، صادق باشند، با چشمانِ باز دیده باشند، گوش‌هاشان همه‌ نوع صدایی شنیده باشد. از روی تخت‌خواب گرم و نرمی که آن‌قدر رویش دراز کشیده باشیم که تشکش گود افتاده باشد که نمی‌شود از درد گفت، از مردم گفت، از جامعه گفت. اگر قرار است از جامعه بگوییم باید بتوانیم فیلتر را از چشم و گوش‌هامان برداریم، این عینِ ماست، پس در تیمِ ماست، پس آدم است گفتن‌ها را دور بریزید، این‌طور که نمی‌شود تحلیل کرد، نقد کرد‌. هرگاه طبقِ میلِ خود، مطابقِ اصولِ هم‌فکرها، هم‌تیمی‌ها و آدم‌های مشابهِ خودتان تحلیل کنید، ببینید و حرف بزنید، شما خائنِ به تاریخید، شما برگ‌های بسیاری از کتابِ تاریخ را جدا کرده در جایی پنهان کردید تا بسوزانیدش!
این بلایی‌ست که مدت‌هاست سرمان می‌آید. هرکس 《مردم》 را فقط با عینکِ شباهتِ فکری، عقیدتی، ظاهری‌و... معنا می‌کند و خواستِ خود و هم‌فکرهایش را می‌نویسد پای جمع بزرگی به نام مردم.
مردم وکیل نمی‌خواهند که هربار کسی با اسم تحلیلِ جامعه‌ی ایرانی، شروع کند به خیانتِ در تاریخ.
مردم طیفِ بسیار بزرگ و متنوعی‌ست از پیر و جوان و کودک، از ترک و کرد و لر و عرب و گیلگ و یک‌عالم قومِ دیگر، از مسلمان و مسیحی و زرتشتی و یهودی، جامعه‌ی ایرانی طیفی‌ست بسیار گسترده و متنوع که اگر تحلیل‌گران، مومن به هدف خود باشند، صداقت در کلام‌شان باشد، اهل تحقیق و بررسی همه‌جانبه باشند، تعصب در نگاه و کلام نداشته باشند و هزار اگرِ دیگر، می‌توانند صدای همه‌ی آن‌ها را بشنوند و به گوش برسانند، می‌توانند آن‌ها را ببینند و نشان دهند...
بابابزرگم همیشه این‌طور وقت‌ها می‌گوید تلویزیون ایران را نبین، یا اصلا نگاه کن تا متوجه شوی هر تصویری که نشان می‌دهند کپی شده، نمی‌تواند بگوید فتوشاپ، می‌گوید دست‌کاریش کردند، بابابزرگم می‌گوید باور کن این‌همه نیستند، این‌ها از خودشان‌اند، مردم نیستند، همه‌ش بازی با عکس و کپی‌کاری‌ست. جمعیتِ امروزِ تهران مثل بارهای قبل، مثلِ تشییع حاج‌قاسم، مثلِ تشییعِ شهدای دیگر، غیرقابل وصف بود. وقتی عکس می‌گرفتم گفتم حتی عکس‌ها هم نمی‌توانند تعدادِ تک‌تکِ این آدم‌ها که خیلی‌ها نمی‌بینندشان و صدایشان را نمی‌شنوند را نشان بدهند. این‌ها مردم‌اند، مثل آن‌هایی که می‌گویند نظری نداریم و بی‌تفاوتیم، مثل آن‌هایی که می‌گویند خوشمان نمی‌آید دوستشان نداریم، این‌ها مردم‌اند، مثلِ آن‌های دیگر، صدایشان در دنیای مجازی بلند نیست ولی امروز آمدند و گفتند ما هم مردمیم، مثل شما، مثل همه‌مان.
وقتی کسی مخلص باشد،
دل‌ها به او مایل می‌شوند...
Rahaei موزیکدل
Salar Aghili موزیکدل
"جسمم را به خاک
روحم را به خدا
راهم را به شما
می‌سپارم...
"
خدا بهترین قصه‌گوست. هرگز نویسنده، شاعر، راوی و طراحی بهتر از خداوند سراغ ندارم. انسان بنده‌ی داستان است؛ بنده‌ی قصه، حکایت، نماد، مثل، شعر، کلام، انسان بنده‌ی کلمه است و خداوند کلام را، کلمه را، قصه را معجزه‌ای قرار داد تا از این طریق با انسان حرف بزند. داستان‌‌های نقل‌شده در قرآن تا به امروز هریک هزاربار توسط افراد مختلف به عنوان منبع بزرگی از شناخت و الهام به کار گرفته شده‌است. انسان را قصه‌شنیدن پایِ حرف می‌نشاند. از این روست که خدا آدابِ انسان بودن را در قالبِ قصه به بشر یاد می‌دهد.

گاهی آدم‌ِ قصه‌اش را به جبران گناهی از بهشت می‌راند، گاهی آدمِ قصه‌اش را امر به ساخت کشتی نجات در بیابان می‌کند، گاهی آدم‌ِ قصه‌اش قربانی حسد برادران شده درون چاهی می‌افتد و بعدها عزیزمصر می‌شود، گاهی آدمِ قصه‌اش را از آتش زنده بیرون می‌آورد و آتش را بر او گلستان می‌کند، گاهی آدمِ قصه‌اش را درون سبدی می‌فرستد به نیل تا اسیرِ پسرکشیِ فرعون نشود، گاهی آدمِ قصه‌اش را پادشاهِ ملکِ عظیمی می‌کند و زبان حیوانات را به او می‌آموزد و باد را به اختیار او در می‌آورد تا با قالیچه‌ی پرنده در آسمان‌‌ سیر کند و خداپرستی را حکم دهد، گاهی آدمِ قصه‌اش را می‌فرستد درونِ شکمِ نهنگی و چون ذکرِ خدا می‌گوید او را نجات می‌دهد، گاهی آدمِ قصه‌اش را از صلیب به آغوشِ خود می‌کشد و تا روزی که باید او را محافظت می‌کند...

خدا نویسنده‌ی قصه‌های پر از شگفتی‌ست، خدا قصه می‌گوید که انسان را پند دهد، خدا قصه می‌گوید چون انسان شیفته‌ی ادبیات است. خدا هنوز که هنوز است قلم دست دارد و قصه می‌نویسد. قرآن کتابِ قصه‌های بدیع، پندآموز، دراماتیک، قصه‌های زندگی‌ست که به اشتباه برخی گمان می‌کنند تاریخش سررسیده و حالا بهترین جایش روی طاقچه است. خدا هنوز دارد قصه می‌گوید. گاهی آدمِ قصه‌اش را می‌گذارد در نزدیکی خرمشهر که برود و شهرش را پس بگیرد، گاهی آدمِ قصه‌اش را می‌گذارد جنوبی‌ترین نقطه‌ی شهر تا کیسه‌‌های برنج را به خانه‌های مردم برساند، گاهی آدمِ قصه‌اش را می‌گذارد در فرودگاهِ بغداد، گاهی آدمِ قصه‌اش را می‌گذارد در جنگل‌های سرد و مه‌گرفته و تاریکِ ورزقان. خدا بلد است طوری بنویسد که قصه‌ پر باشد از عناصر داستانی، از تعلیق، از گره، خدا بلد است پایانِ قصه‌هایش حماسه خلق کند، خدا می‌داند خون قصه را ثبت می‌کند، حک می‌کند، جاودان می‌کند در تاریخ. خدا می‌داند چگونه یوسفی که خوارِ چشمانِ برادرانش بود را از چاه بیرون بکشد، با خود به مصر ببرد، هزاربار آزمایشش کند و در نهایت او را عزیزِمصر کند، خدا بلد است چگونه حماسه خلق کند. خدا استادِ نوشتنِ قصه‌هاییست که اخلاص و مظلومیتِ قهرمان‌هایش را خون اثبات می‌کند...
بعضی‌وقت‌ها عمیقا دلم هوای محرم می‌کند. برای سیاهِ عزا دلم تنگ می‌شود، دوست دارم صدای مداحی یا زیارت‌عاشورا بپیچد در کوچه و خیابان، جای پرچم‌ها و سیاهی‌های سردرِ خانه‌ها به چشمم می‌آیند، بعضی‌وقت‌ها عمیقا دلم هوای گریه‌کردن در روضه را می‌کند. این‌روزها که سیاهِ عزا تن کرده‌ایم این جمله را زیاد شنیده‌ام؛ دل‌ِ‌مان گریه بر شهید می‌خواست...

نزدیکی محرم معمولا فضای مجازی پر می‌شود از عکس مردمی سیاه‌پوش و عزادار با تیتر بزرگِ تحقیقات نشان داد مردمِ ایران غمگین‌ترین مردمِ جهان‌اند!

تحقیقات اما همیشه مسئله‌ی بزرگی را جا می‌اندازند، نمی‌دانم شاید هم از درکش عاجز باشند اما واقعیت این است که دل‌تنگیِ ما برای سیاهِ‌ عزا و گریستن در مجلسِ شهید، نشانه‌ی افسردگی ما نیست، ما حیات از اشکِ بر شهید می‌گیریم... به قول استادِ شهید مرتضی مطهریِ عزیز، گریه بر شهید، شرکت در حماسه‌ی او و هماهنگی با روح او و موافقت با نشاط او و حرکت در موج اوست. گریه همیشه ملازم است با نوعی رقّت و هیجان. اشک شوق و عشق را همه می‌شناسیم. درحال گریه و رقّت و هیجان خاص آن، انسان بیش از هر حالت دیگر خود را به محبوبی که برای او می‌گرید نزدیک می‌بیند، و در حقیقت در آن حال است که خود را با او متحد می‌بیند. گریه بیشتر جنبه‌ی از خود بیرون آمدن و خود را فراموش کردن و با محبوب یکی شدن دارد. گریه مانند عشق است که از خود بیرون‌رفتن است.
نه فقط من، هرکس که یک‌بار در عزای امام گریسته باشد ناگاه دلش هوای گریه در مجلسِ او را می‌کند. گریه بر شهید، نه نشانِ افسرگی‌ست، نه نشانِ ضعف و ناتوانی. گریه بر شهید محرک است، جریان‌ساز است، قوت‌دِه است، مسئولیت‌آور است، اشکِ بر شهید تعهدآور است. اشکِ بر شهید، روحِ حماسه‌‌ای که خونِ شهید در رگ‌ِ جامعه تزریق کرده‌است را دنبال می‌کند، یکی می‌شود با آن، اشکِ بر شهید، تاریِ چشم و فکر را می‌شوید و راهِ شهید را نشان می‌دهد، راه که به چشم دیده‌شد، تازه آن‌جا ما قوت می‌گیریم که برخیزیم، که مسئولیت قبول کنیم، که متعهد شویم، تازه آن‌جا پیمان می‌بندیم و روحِ‌مان حیاتی تازه می‌یابد. اشکِ بر شهید، دلِ مرده‌ی ما را حیاتی اساسی می‌بخشد...
Audio
"اَلسَّلامُ عَلَی‌ الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ"

•التماس دعا•
|جنونِ‌ یک‌نویسنده|
"اَلسَّلامُ عَلَی‌ الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ" •التماس دعا•
وقتی مستاصلم، پناه به زیارت‌عاشورا می‌برم. حالا هم تصمیم گرفتم چهل‌روز زیارت‌عاشورا بخونم...

فرقی نمی‌کنه چه نیتی داریم. یکی برای سلامتی بیمارش می‌خونه، یکی برای موفقیت تو کنکورش می‌خونه، یکی برای پیشرفت شغلی و مالی می‌خونه، یکی برای آروم شدن دلش می‌خونه، یکی برای آینده‌ی وطن می‌خونه...

فکر می‌کنم خدا به برکتِ اسمِ امام‌حسین هم که شده، نیت‌های همه‌مون رو می‌شنوه و به قلب و روحمون دستِ نوازش می‌کشه. یدُ الله مَعَ الجَماعَهِ به دلم افتاد و خواستم باهم دست به‌دعا بشیم.
از امروز شروع می‌کنم و چهلمین‌روز می‌شه ۱۳تیر. اگر که دوست دارین، با هرنیتی که تهِ قلب‌تون هست، بسم‌الله.

•می‌تونین این پیام رو برای افراد دیگه‌ هم بفرستین تا هرکسی که دوست داره بیاد تا با هم خدا رو صدا بزنیم...
|جنونِ‌ یک‌نویسنده| pinned «وقتی مستاصلم، پناه به زیارت‌عاشورا می‌برم. حالا هم تصمیم گرفتم چهل‌روز زیارت‌عاشورا بخونم... فرقی نمی‌کنه چه نیتی داریم. یکی برای سلامتی بیمارش می‌خونه، یکی برای موفقیت تو کنکورش می‌خونه، یکی برای پیشرفت شغلی و مالی می‌خونه، یکی برای آروم شدن دلش می‌خونه،…»
2024/05/27 08:19:28
Back to Top
HTML Embed Code: